الگودهی قرآن به جوانان |
جوان معمولا در سه حوزه فكر و انديشه، اخلاق و معاشرت اجتماعي، نگراني هايي دارد و خواسته يا ناخواسته به سمت و سويي گرايش پيدا مي كند و در صورتيكه الگويي مناسب به وي ارايه نشود، به الگوهاي نامناسب و نامتناسب روي ميآورد. از اين رو قرآن، در راستاي رسالت هدايتي و تربيتي خود، با بيان داستان هاي واقعي به ترسيم الگوهاي مناسب پرداخته است، كه در اين نوشتار تنها به الگوهاي جوان و يا در سنين جواني مي پردازيم. [1] . انبيإ، 53. |
2ـ الگوي ايثار و از مال گذشتگي
در اين زمينه نيز الگوي معرفي شده توسط قرآن، حضرت علي - عليه السلام - است كه در سوره «هل آتي» در كنار حضرت زهرا - سلام الله عليها - به عنوان ابرار معرفي شده است.
(ان الابرار... يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزإ و لا شكورا) و غذاي (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مي دهند و مي گويند ما شما را به خاطر خدا اطعام مي كنيم و هيچ پاداشي، و سپاسي از شما نمي خواهيم. [1]
همه محدثان، مفسران و مورخان شيعه و بسياري از دانشمندان اهل سنت معتقدند كه اين آيات در باره علي - عليه السلام - و خانواده اش نازل شده است.
اسكافي مي نويسد: (ما منكر تفضيل و برتري ديگر صحابه بر علي - عليه السلام - هستيم) . تا آنجا كه مي نويسد: (اما در انفاق آنچنان بود كه حتي درحال فقر بر مسكين و يتيم و اسير اطعام نمود) . [2]
ظاهرا علي و زهرا - عليهما السلام - براي بهبود حسنين - عليهما السلام - از بيماري نذر كرده بودند كه سه روز روزه بگيرند; به هنگام افطار روز اول، غذاي خود را به مسكين دادند، روز دوم آن را به يتيم و روز سوم آن را به اسير بخشيدند و خود گرسنه ماندند. [3]
محسنان مردند و احسان ها بماند
اي خنك آن را كه اين مركب براند...
مرد محسن ليك احسانش نمرد
نزد يزدان دين و احسان نيست خرد
مال خود ايثار راه او كند
جان خود ايثار جاه او كند
درباره از جان گذشتگي و از خود گذشتگي علي - عليه السلام - به عنوان اسوه و الگو، بايد شركت آن حضرت در جنگ هاي طاقت فرساي زمان پيامبر - صلي الله عليه و آله - (نبردهايي مانند بدر، احد، احزاب...) را نيز ذكر كرد; رشادت هاي عظيمي كه به حق جبرئيل امين درباره آن گفت: (لا فتي الا علي) [4]
3 ـ الگوي كسب علم
الگوي دانشجويي كه قرآن معرفي مي كند، حضرت موسي - عليه السلام - است كه با آن مقام و عظمتش از بنده اي از بندگان خدا درخواست آموزش كرد. قرآن كريم مي فرمايد: (قال له موسي هل إتبعك علي إن تعلمن مما علمت رشدا) [5]موسي به او خضر گفت: آيا از تو پيروي كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد است به من بياموزي.
خواب، بيداري است چون با دانش است
واي بيداري كه با نادان نشست
چون گرفتت پير، هين تسليم شو
همچو موسي زير حكم خضر رو
اگرچه معلم موسي در آغاز ـ به دليل ضرورت گنجايش علمي ـ از پاسخ مثبت به موسي خودداري كرد، اما با اعلام آمادگي موسي (ستجدني ان شإ الله صابرا) ان شإ الله مرا شكيبا خواهي يافت، با شرط پيشي نگرفتن موسي از استادش، پذيرفت كه به وي آموزش بدهد و در يك همراهي با وي، به او آموخت كه برخي از امور داراي تإويل هستند و گفت: (سانبئك بتإويل ما لم تستطع عليه صبرا) .
4ـ الگوي مبارزه با خواهش هاي نفساني
الگوي معرفي شده توسط قرآن در اين مورد، حضرت يوسف - عليه السلام - است كه در دوره جواني در خانه عزيز مصر و در كنار زني به نام زليخا زندگي مي كند. يوسف، در اوج جواني و فوران كوره آتشين شهوت و زليخا زني كه از سيمايي زيبا برخوردار است، همه زمينه ها براي كام جويي آنان فراهم است. قرآن كريم مي فرمايد: (و راودته التي هو في بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك قال معاذ الله... و لقد همت به و هم بها لولا ان راي برهان ربه كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشإ انه من عبادنا المخلصين) وآن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تقاضاي كامجويي كرد، درها را بست و گفت: بيا به سوي آنچه براي تو مهيا است، يوسف گفت: پناه مي برم به خدا. .. آن زن قصد او كرد، و او نيز ـ اگر برهان پروردگار را نمي ديد ـ قصد وي مي نمود: اين چنين كرديم، تا بدي و فحشا را، از او دور سازيم، چرا كه او از بندگان مخلص خالص شده ما بود.[6]
زآتش شهوت نسوزد اهل دين
باقيان را برده تا قعر زمين
يوسف، زندان رفتن را پذيرفت، اما به خواهش زليخا كه مطابق غريزه جنسي بود، پاسخ نداد. زليخا گفته بود: (لئن لم يفعل ما آمره ليسجنن وليكونا من الصاغرين) اگر يوسف آنچه را به او دستور مي دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذليل خواهد شد.
هرگاه حاكميت در دست نااهلان رند باشد صالحان، محكوم و زنداني مي شونداگر چه همچون يوسف صديق، پيامبري عفيف و معصوم باشند.
چون كه حكم اندر كف رندان بود
لا جرم صديق در زندان بود!
و يوسف در واكنش به تهديد به زندان گفت: (رب السجن إحب الي مما يدعونني اليه) پروردگارا، زندان نزد من محبوبتر است از آنچه كه اينها مرا به سوي آن مي خوانند.[7] جالب توجه اين كه حضرت يوسف رهايي از گرفتاري شهوت را، لطف الهي مي داند و مي گويد: (والا تصرف عني اصب اليهن وإكن من الجاهلين) واگر نيرنگ آن ها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود. [8]
الگو دهي در آيات مربوط به حضرت يوسف - عليه السلام -
در اين آيات نكاتي وجود دارد كه به جوان پر شور ما ميآموزاند، كه هرچند كوره اي مشتعل از آتش سوزان شهوت باشد، مي تواند با تإسي به يوسف - عليه السلام -، خود را از دام شهوت برهاند.
نكته قابل توجه اين كه براي حضرت يوسف همه چيز فراهم بود. اين مسإله كار يوسف را دشوارتر مي كند، زيرا ممكن است براي جوان ما زمينه فراهم نباشد و يا اگر فراهم است قضيه شكل ديگري به خود بگيرد. اما يوسف مي بايست تلاش مضاعف نمايد تا به فرموده قرآن (سوء و فحشا)، را از خود دور كند.
يوسف رنج اين زندان را همچون گنج مي بيند زيرا رحمت الهي در آن مخفي است. همچنان كه مغز ميوه درون پوست خشن قرار دارد
رنج گنج آمد كه رحمت ها در اوست
مغز تازه شد چو بخراشيد پوست
5ـ الگوي طهارت و پاكي
در اين زمينه، قرآن كريم الگويي را معرفي مي كند كه علاوه بر آن كه الگوي همه بشريت است، الگوي ويژه بانوان نيز مي باشد. اين الگو حضرت مريم - سلام الله عليها - مي باشد كه خداوند او را آيت و نشانه اعجاز و قدرت خود معرفي كرده و مي فرمايد: (وجعلنا ابن مريم و امه آيه)،[9] و نيز ضرب المثل نيكان جامعه بشري قرار داده و مي فرمايد: (ضرب الله مثلا للذين آمنوا... و مريم ابنت عمران...) . [10]
محيط خانواده
حضرت مريم از ابتدا و حتي قبل از ولادت مورد توجه خانواده عمران بود و پيش از تولد او را از قيد ولايت خود رها كرده و تحت ولايت الله و عبوديت او در آورده بودند: (اذ قالت امرات عمران رب اني نذرت لك ما في بطني محررا) هنگامي كه همسرعمران گفت: خداوندا! آنچه در رحم دارم براي تو نذر كردم كه آزاد براي تو باشد، از من بپذير.
در اين زمان، مادر مريم نمي دانست كه فرزند او دختر است و طبق وعده اي كه به خانواده عمران داده شده بود، فكر مي كرد، مولود او پسر است، لذا هنگام وضع حمل گفت: (اني وضعتها انثي و الله اعلم بما وضعت و ليس الذكر كالانثي) خداوندا! من او را دختر آوردم، خداوند خود آگاهتر است. و پسر همانند دختر نيست، كارهايي از پسر برميآيد كه از دختر ساخته نيست. البته نذر مادر مريم مطلق و بدون قيد بود، يعني آنچه در رحم دارم، لذا بدون هيچ واكنش منفي يي گفت: (و اني سميتها مريم و اني اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم) من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از شر شيطان در پناه تو قرار مي دهم.
پذيرش الهي و عنايات ويژه
خداوند، نذر مادر مريم را پذيرفت و مريم را به خوبي قبول كرد و گفت: (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و كفلها زكريا) خداوند او مريم را به طرز نيكويي پذيرفت و به طرز شايسته اي نهال وجود او را رويانيد و كفالت او را به زكريا سپرد. [11]
مفسران مي گويند: قبول حسن يعني پذيرش توإم با رضايت و رويش حسن يعني پاكي وطهارت[12] . در حقيقت اين دو تعبير پذيرش و رويش حسن، بيانگر همان ارزش (اصطفايي) و (تطهير) است كه در قرآن فرمود: (اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علي نسإ العالمين) فرشتگان گفتند: اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برتري داده است. [13]
كفالت زكريا
عده اي داوطلب سرپرستي مريم بودند و با يكديگر منازعه مي كردند، تا اين كه به قرعه كشي تن دادند و قرعه به نام زكريا افتاد: (اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم)[14] و در جاي ديگر فرمود: (وكفلها زكريا) . [15]
عنايات ويژه خداوند به مريم در اصطفا و طهارت و قبول و انبات، خلاصه نمي شود، بلكه نشانه هاي ديگري نيز از لطف الهي نسبت به مريم، وجود دارد، از جمله:
غذاي مخصوص
(كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم اني لك هذا قالت هو من عند الله ان الله يرزق من يشإ بغير حساب) هرگاه زكريا وارد محراب او مي شد، غذايي مخصوص در آنجا مي ديد، از او پرسيد اي مريم! اين را از كجا آورده اي؟ گفت: اين از سوي خداست، خداوند به هركس بخواهد بي حساب روزي مي دهد.
روزي بي رنج مي داني كه چيست؟
قوت ارواحست و، ارزاق نبيست
جالب است بدانيم زكريا، با ديدن اين حالت ها آرزوي فرزند كرد و گفت: (هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لي من لدنك ذريه طيبه) در آنجا بود كه زكريا با مشاهده آن همه شايستگي پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: خدايا! به من نيز از طرف خود فرزند پاكيزه عطا كن. [16]
[1] . دهر، 5 ـ 9.
[2] . ر ك: علامه اميني، الغدير، ج 3 ص 107 ـ 111.
[3] . ر ك: بحراني سيد هاشم، تفسير البرهان، ج 4 ص 414.
[4] . ر ك: بحار الانوار، ج 20، ص 70.
[5] . كهف، 66.
[6] . يوسف، 23 ـ 24.
[7] . همان، 32.
[8] . همان، 33.
[9] . مومنون، 50.
[10]
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :